جدول جو
جدول جو

معنی خردل بری - جستجوی لغت در جدول جو

خردل بری
(خَ دَ لِ بَرْ ری)
حرشاء. لبسان. ایهقان. جرجیری بری. (یادداشت بخط مؤلف). در تحفۀ حکیم مؤمن چنین آمده است: گیاه او را بترکی قچی نامند حرارتش کمتر از بستانی مفتت حصاه و جالی جلد و جهه سرفۀ مزمن نافع و مقوی ذهن و ضماد او با ماست جهت سعفه مجرب و در سایر افعال مثل بستانیست
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خَ دَلِ شَ)
قسمی از خردل است که در داروسازی بکار رود
لغت نامه دهخدا
(خَ دَ خوَ / خُ)
نوعی قاشق است که برای خوردن خردل بکار می رود
لغت نامه دهخدا
(خُ دَ / دِ خَ)
عمل خریدن مایحتاج غذائی خود و خانوادۀخود خردخرد و هر روز یک بار. عمل خردخرد خریدن خوراک و غیره به اندازۀ احتیاج یک بار یا یک روز نه برای مدتی طویل. مقابل عمده خری. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
از روستاهای شهرستان بابل
فرهنگ گویش مازندرانی